روزها مي گذرد.............
سلام عشق مامان اميدوارم هميشه خوب باشي و سرحال . دختركم اولين بهاري كه با من و بابايي بودي فراموش نشدني است . خيلي خوش گذشت . برايت مي نويسم از روزهايي كه گذشت . شايد مجالي نباشد روزي خودم برايت بگويم من و شما روز 28 اسفند ماه ساعت 8 صبح راهي كرمان شديم و ساعت 10 رسيديم خونه عمو جون . باباجوني هم همراه با ماشين دايي جوني شب قبل راهي كرمان شد. توي هواپيما كلي ذوق كرده بودي و محيط برات جالب بود . خداييش مثل هميشه خانوم بودي و ماماني رو اذيت نكردي. مامان به فدات. روز 29 راهي بم شديم ظهر رسيديم خونه خاله جون . خاله جوني و مهديه و الهام كلي از ديدن شما خوشحال شدند ولي شما متعجب بودي و اولش يه كوچولو غريبي مي كردي و ...
نویسنده :
ماماني
10:15