پرنيان جوني پرنيان جوني ، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

نفس من و بابا

دلم گرفته دختركم ....

پرنيانم  سلام با چند روز تاخير اومدم تا برات بنويسم . نوشتن براي تو به من آرامش و اميد مي ده . دخترم اين روزها ماماني خيلي بي حوصله و خسته هستم ولي چو مي گذرد غمي نيست و همين كه تو رو دارم دنيا دنيا اميد دارم و به همين اميد زنده ام .  دختركم  اين روزها دلم  هواي ديروز كرده  ، هواي روزهاي كودكيم را ، دلم مي خواهد مثل ديروز قاصدكي بردارم و آرزوهايم را به دستي بسپارم تا بسوي خدا ببرد . دلم مي خواهد دفتر مشقم را باز كنم و دوباره تمرين كنم الفباي زندگي را ، مي خواهم خط خطي كنم تمام آن روزهايي كه دل شكستم و دلم را شكستند . دلم مي خواهد اين بار اگر معلمم گفت در دفتر نقاشي خود هر چه مي خواهيد بكشيد ، من نردبا...
16 ارديبهشت 1393

مادر.................

خداي من بالاخره من هم " مادر " شدم  اين جمله ايست كه قريب 17 ماه است من با خود تكرار مي كنم . ولي به جرات اعتراف مي كنم كه هنوز باورش برايم سخت است .وقتي خودم را در جايگاه مادر مي بينم تمام وجودم را ترس فرا مي گيرد . مي ترسم و گاهي مي لرزم . پرنيانم از همان لحظه كه فهميدم تو در بطن مني به خود مي باليدم و خدا را هزاران بار شكر مي كنم كه بر من نام مادر نهاد  وقتي چشمهاي معصومت را به اين دنيا باز كردي  همه مادر شدنم را تبريك گفتند حتي مادرم . ولي آن لحظه كه براي اولين بار تو را در آغوشم گرفتم و از شيره وجودم سيرابت كردم عاشقانه ترين لحظه مادر بودن من بود.  هيچ قدرتي قادر به كنترل اشكهايم نبود . ...
15 ارديبهشت 1393

بهار و بازيهاي كودكانه ات

سلام بهونه قشنگم براي زندگي  مهربونم ماماني روز پنج شنبه براي اولين بار بردمت پارك . خيلي خوشحال بودي و كلي ذوق كردي . قربون چشمهاي شاد و شيطونت كه كلي بهم انرژي مي ده .  الهي فدات بشم خيلي دوست دارم و براي تو هميشه بهترينها رو مي خوام .  اين هم عكس هاي پسر دايي هاي گل ...
25 فروردين 1393

روزها مي گذرد.............

سلام عشق مامان اميدوارم هميشه خوب باشي و سرحال . دختركم اولين بهاري كه با من و بابايي بودي فراموش نشدني است . خيلي خوش گذشت . برايت مي نويسم از روزهايي كه گذشت . شايد مجالي نباشد روزي خودم برايت بگويم  من و شما روز 28 اسفند ماه ساعت 8 صبح راهي كرمان شديم و ساعت 10 رسيديم خونه عمو جون . باباجوني هم همراه با ماشين  دايي جوني شب قبل راهي كرمان شد. توي هواپيما كلي ذوق كرده بودي و محيط برات جالب بود . خداييش مثل هميشه خانوم بودي و ماماني رو اذيت نكردي. مامان به فدات. روز 29 راهي بم شديم ظهر رسيديم خونه خاله جون .  خاله جوني و مهديه و الهام كلي از ديدن شما خوشحال شدند ولي شما متعجب بودي و اولش يه كوچولو غريبي مي كردي و ...
20 فروردين 1393

بهاري باش دختركم

  دختر رويايي ِ من بهار آمد و سالي نو آغاز شد . عاشقانه و بي بهانه.  اين شادمانه ترين پديده آفرينش است . امسال بهاري ترين بهار زندگيم را تجربه مي كنم چون تورا دارم . دنيا اگر خودش را بكشد نميتواند به عشق من به تو شك كند. تمام بودنت را حس مي كنم ... صداي قلب تو ... صداي زندگيست. زندگي را دوست داشته باش نازنين من . زندگي را زندگي كن عاشقانه، كودكانه...  حتي وقتي بزرگ شدي كودكانه زندگي كن گل نازم  مادرانه ترين لحظه هاي امروزم همين لحظه است...همين لحظه كه با تمام جان عاشقم  دوستت دارم را يواشكي به تو هديه ميكنم... تو خوب ميداني كه من تا همان لحظه كه قرار است نفس بكشم كنارت مي مانم.  تا...
17 فروردين 1393

دختركم ...........

سلام مامان جونم  الهي قربونت برم ماماني  چند روزي هست كه بي حالي و تب داري . همه مي گن به خاطر دندونهاي قشنگته . مامان جون دردت به جونم بريزه ماماني تحمل درد كشيدنت رو ندارم عشقم . الهي زود دندونهاي خوشگلت در بياد و راحت بشي .  عروسكم  باور كن اصلاً حوصله نوشتن ندارم . انشالا به زودي خوب بشي تا مامان انگيزه نوشتن داشته باشم .  به اصرار خاله هاي مهربون عكسهاي تو و محمد طه را مي گذارم آخه خيلي دلشون براتون تنگ شده نفسم    اين هم عكسهاي جديد محمد طه عشق عمه ... ...
13 اسفند 1392