بدون عنوان
خنده هاي عروسكم
اين هم فيلم خنده پرنيان . البته تو سن 5 ماهگيشه . يك عالمه از ماماني آيهان جون ممنون ...
نویسنده :
ماماني
8:26
شيطنت هاي دختركم
عروسكم سلام چهارشنبه با هم رفتيم عروسي پسر عمو ماماني. چون باباحجت سركار بود ما مجبور شديم با دايي اصغر جوني و آقاجون اينا بريم . جاي بابا حجت خيلي خيلي خالي بود و من هم نبودش رو خيلي احساس مي كردم ولي طفلي مجبور بود بره سركار . مهربونم از وقتي كه راهي شديم دائم دعا مي كردم كه شما نه اذيت بشي و نه مامان جون رو اذيت كني. خدا رو شكر شما هم حسابي خانوم بودي و مامان جون رو شرمنده كردي . در طول مسير كه بيشتر خواب بودي وقتي هم كه بيدار شدي براي خاله جون و زندايي حسابي دلبري مي كردي . عروسك دوست داشتني ماماني وقتي رسيديم سالن با تعجب به اطراف نگاه مي كردي . الحمدلله با هيچ كس غريبي ...
نویسنده :
ماماني
12:14
فرشته نازم
سلام فرشته كوچولوي ماماني امروز پر از انرژي هستم و خدارو شكر ميكنم كه هديه اي به زيبايي تو به ما داده . مهربونم وجودت توي خونه براي من و بابا جون نعمت بزرگيه . شما روز به روز شيرين تر مي شي و دل كندن ازت برام سخت تر مي شه . صبحها كه مي خوام بيام اداره آنقدر مي بوسمت البته با ترس كه مبادا از خواب بيدار بشي. عروسك دوست داشتني من ديروز براي اولين بار بهت يك قاشق كوچولو ماست دادم . خيلي خوشت اومد و از خنده هاي شيرينت معلوم بود كه خيلي دوست داري . دلم مي خواست ازت عكس بگيرم ولي چون باباجون نبود نمي شد . مهربونم ديشب ماماني مي خواستم نماز بخونم ولي تو عزيز دلم نمي گذاشتي و با اون دستهاي خوشگلت مهر و تسبيح ماماني...
نویسنده :
ماماني
10:42
محمد طاها عزيز.....
بابا جون خسته و مهربونم الهي هزار سال عمر با بركت داشته باشي . خيلي دوست دارم پشت و پناه زندگيم بابايي....... اين هم محمد طاها خوشگل عمه ... ...
نویسنده :
ماماني
11:38
امروز دلتنگم .................
فرشته آسماني من پرنيانم دخترم، همپای لحظه های دلتنگی ام ، به پاکی چشمانت قسم که تا ابد دوستت خواهم داشت بی آنکه دغدغه فردا را داشته باشم زیرا می دانم فردا بیشتر از امروز دوستت خواهم داشت… اما..... مهربونم ماماني امروز دلتنگم و دل نگران فرداي تو . نميدونم چرا بد جور دلم گرفته و نمي تونم اشكهاي لعنتي رو مخفي كنم . اين روزهاي سرد و بي روح زمستوني خيلي دلگيره مامان . توي اين يك ماه با اين اتفاق هايي كه برامون افتاد من و بابايي يكجورايي خسته ايم . از خداي پاكيها خواستم كه زود تر با يك خبر خوش شادمون كنه . كاش اين روزهاي دلگير زودي تموم شه . نگران تو و بابايي و آينده و زندگيمونم . ...
نویسنده :
ماماني
11:14